دستم به روی سینه برای ارادت است
این بارگاه قدس امام کرامت است
فرقی نمی کند زِ کجا می دهی سـلام
او می دهد جوابِ همه... اصل نیّت است
دل را به دست پنجره فولاد میدهم
اینجا برای هر دل بسته کلید هست
با سنگهای فرش حرم حرف می زنم
اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست
تا شب قبرم که می آیی برای دیدنم...
این دل ما پیش تو بیعانه باشد بهتر است
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه ی توسـت
ورنه عشق تـو کجا این دلِ بیمـار کجا...
بکش دستی به روی زخم های بی شمار من
که اعجازی که دستت می کند مرهم نمی خواهد
اصلاً به خواهش کم ما اکتفا نکرد
ما سنگ خواستیم، طلا نیز داده شد
مضمون بکـر غیـر تـو پیـدا نمی کنم
تا مدح توسـت، لب به سخن وا نمی کنم
آنقدر سربلـند بر ایوان نشسـته ای
کز خانه هم به جز تـو تماشا نمی کنم
من ذره ام که خانه خورشید خویش را
از هیچکس جز تـو تمنّا نمی کنم...
خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست
اغراق نیست، جاذبه در اختیار تـوست
آقـا جان
در هندسه گیج جهان آنچه مهم است
اسم تـو سند خورده دل عاریه ام را...
درون صحن شما، هر غریب می آید
صدای ناله ی "امَّن یُجیب" می آید