گر برکَنم دل از تو و بردارم از تو مِهر
آن مِهر بر که افکنم؟ آن دل کجا بَرم؟
گه نیزه گه به تشت، مراعات میکنی
چون قاریانِ خبره، فراز و فرود را...
از "خاک" هم مضایقه کردند کوفیان
آقـا بماند روی زمین تا سه چهار روز
برادرم...
من سال هاست بعد تو مُردم ولی هنوز
عطرت که می وزد کفنم تیــر می کشد!
نـه حبیبـم... نـه زهیـرم... نـه علـی...
من غلامم... من اسیرم... من فقیر...
ای عشقِ کُل، که کُلِّ جهان جزء کُلِّ توست
بی تـو جهان شهامت عالـم شدن نداشت...
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اُردوی تـو ویـران
وآن روز که با بیرقی از یک تن بی سر
تا شام شدی قافـله سـالار اسیـران
تکیه نزن به نیزه ی غربت، غریبِ من
زینب که هست حضرت شیب الخضیب من
گفتم کفن کنم به تنم، تـو نخواستی
گفتم به شمر رو بزنم، تـو نخواستی
ای سایه سرم، حسین، صبر کن، نرو
حالا که مضطرم، حسین، صبر کن، نرو
روی نیازم کجاست، سوی حسـین است و بس
قبله ی قلبم کجاست، کوی حسـین است و بس