گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است
آنان که بی کس اند به یک در زدن خوش اند
جانا، دلِ من به جانبِ توست
گنجشک هوایِ بـاز دارد...
منظورِ ما چو قبله نما در جهان یکیست
یعنی همین اشاره به سویِ تو می کنیم...
پیش پا افتاده ام از پیشِ پا جمعم مکن
بگذارید بفهمند و بدانند چرا عاشق شدم
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کامِ جاودانه با من است
تو بهارِ دلکشی من چو باغ،
شور و شوقِ صد جوانه با من است
سال تا به سال، همه جا تازه می شود
این عشقِ نابِ توست، همان کهنه اش خوش است
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
گفتی زِ خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
این شده فریادهای دوره گردی ژنده پوش
یک دلِ بشکسته دارم در بساطم، میخری؟
خوب میدانم به کار تو نمی آید، ولی
ظاهر و باطن همین را میخری یا میبری؟
چیزی عزیـزتر زِ تمام دلـم نبود
ای پاره ی دلم...که بریزم به پای تو!
جز حریم نظرت نیست پناه دگری
گره بسته ما با نظری باز شود...