پای شکسته گرچه به جایی نمی رسد
آه شکستگان به اثر زود می رسد...
ذوق یک لحظه وصال تو به آن می ارزد
که کسی تا به قیامت نگران بنشیند...
مـن برای تولّـدت اربـاب،
دوسـت دارم که پیرهـن بخـرم
تـو هنـوز هم بی کفن هستی
باید اربـاب یک کفن بخرم...
ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی
در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی
صبر پرید از دلم، عقل گریخت از سرم
تا به کجا کشد مرا مستی بی امان تو؟!
کاروان را دریاب!
بر سر دوش عمـو، آن سه ساله دختر،
دسـتها را گره انداخته بر موی عمو،
زیر لب میگوید: عمر کوتاه رقیه به فدای خم گیسوی عمو
دوای درد مرا هیچکس نمی داند
فقط بگو به طبیبان دعا کنند مرا...
اظهار عشـق را به زبان احتیاج نیست
چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است...
حسـین جان
طوفان نوح تازه شد از آب دیدهام
با آن که در غمت به مدارا گریستم
مـا را مگو حکایت شادی؛ که تا به حشـر
ماییم و سینه ای که در آن ماجرای توست