قسـم به وعـده شیرین مَن یَمُت یَرَنی
کـه ایسـتاده بمـیرم به احتـرام علـی
مثـل یک مـرده که یک مرتبه جان می گیـرد
دلـم از بردن نامـت هیجان می گیـرد
قلـبم از کار افتـاد به من شوک ندهیـد
اسـم زینـب که بیاید، ضـربان می گیـرد
عشـق یعنی در خیابان هـای اطـراف حـرم
سـر به زیـر و بـاادب آهسـته برداری قـدم
هـر که کوچـک شـد به پـای تـو بزرگـش می کننـد
خـادم پایین مجلـس از همـه بـالاتر اسـت
دارم به بـاد می سـپرم این پیـام را
سـیب دلـم برای تـو ای شـاه، لـک زده اسـت!
بایـد به پـای عکـس ضریحـت بلـند شـد
شوخی که نیسـت، صحبت سلطـان عالـم اسـت
نـالـه اگـر بلـند شـود از سَر جگـر
حتمـاً طبیب را سـوی بیمـار میـکشد
بـوی گنـاه از همـه ی شـهر میـرود
وقتـی حسـین پـرده ی ستّـار میـکشد
مـن مـانده ام نمـاز شکسـته برای چیسـت؟!
وقتـی حقیقتـاً وطنـم مشـهدالرضـاسـت