باید امشب بلـند گریه کنیم
مثل زینب بلـند گریه کنیم
که مرتب بلـند گریه کنیم
سوخت از تب بلـند گریه کنیم
گریه کن گرچه گریه تسکین است
غم غربت عجیب سنگین است...
کو نوح پیمبر به جهان آید و بیند
دنیا همگی غرقه ی طوفان حسین است
پل صراط من انگشت اوست گرچه بریده
بهشت سینه ی معصوم اوست گرچه دریده...
ما بیکسان هوای تو داریم و مفلسیم
باشد کز آن میان صلـهای مرحمت کنی
به لطف حق شده ام گریه کن برای حسن
دمی فدای حسینم، دمی فدای حسن
یقین کنید که روزی به چشم خواهم دید
پیاده میروم آخر به کربلای حسن...
«حدیث خواب و سر و بوسه»، ابتدایش بود
تو فکر میکنی این «روضه»، انتها دارد؟!
عمو که رفت به عمه چقدر سخت گذشت
میان محمل خود می نشست رو به عمو...
حسـین جان
حاشا که مرا جز تو، در دیده کسی باشد
یا جز غمِ عشقِ تو، در دل هوسی باشد...
گر شد قدم کمان نه برای کهولت است
آقا به احترام تو پشتم خمیده است...