من زیرِ بـارِ معصیتم ضعف کرده ام
زانو به عـزمِ توبـه توانم نمی دهد...
فقیر روی حسینم که قبله ام عشق است
گدای کوی حسینم که قبله ام عشق است
چو پرچمی که نشان از طریقتی دارد
رهی بسوی حسینم که قبله ام عشق است
برگشته هر که از حرمت در به در شده
آقـا مگر در حرم تو چه دیده است؟
در اینهمه دستی که سمت تو دراز است
ای کاش آقـا دست من را هم بگیری...
از او دوا گرفت مسیحا... هوالشفا
یعنی حسـین روح تسلّا... هوالشفا
بال و پرت شکسته؟ امیدت کجاست پس؟
فطرس قسم به حضرت زهـرا... هوالشفا
بجز وصال تو هیچ از خدا نخواستهایم
که حاجتی نتوان خواست از خدا جز تو...
کاروانی شکر از مصر به شیراز آیـد
اگر آن یـار سـفرکرده ی ما بازآیـد
من همان روز که روی تو بدیدم گفتم
هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید
من شهریارم... شاعری که پیر شد بی تو
یکروز می آیی و می پرسم: چرا حالا؟!
پروازمان دهید که بی بال و پر شدیم
یک عمر در هوای شما در به در شدیم
کالیم و خشک و زرد، خدا را چه دیده ای
شاید به لطف یک نفست بارور شدیم
چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان
شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا