نمردنم ز فراقت ز سخت جانی نیست
امید وصل در این ماجرا گلوگیر است
هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری
در دل نیافت راه که آنجا مکان توست...
سرمایه سری هست، فدای سر ارباب
سر به سر ارباب، سرِ نوکر ارباب
بهتر که سرم را به روی دست بگیرم
چیزی که ندارم ببرم محضر ارباب...
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
از یمن تربت شه کرب و بلا کنند
آنانکه دیده اند ضریح حسین را
آیا بوَد که گوشه چشمی به ما کنند
تو را به یُمن دیدنش چه وعده ها که داده ام
ولی نرفتم آخرش، دلم مرا حلال کن...
قسمت نشد زیارتتان، شاکرم ولی
نوکر، سلام نوکرتان را رسانده است
کاروان غمت ای عشق چهل روز که هیچ
تا چهل قرن اگر گریه کند باز کم است...
چون بخت نیست که شایسته ی وصال تو باشم
به صبر کوشم و خرسند با خیال تو باشم...
جامانده ایم از سفر کربلا؛ ولی
ما پا به پای مادر تو گریه میکنیم
خوش آن دمی که رسد از تو این نوید به عاشق
غمین مباش عزیزم، که نوبت تو هم آید...