از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۴۶۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است



اولین کس که در عالم سر تو دق کرده است

بنویسید رقیه است بگویید منم…

 

 

پدر نداشت...برادر نداشت...ستاره نداشت

و گوشواره که هیچ، کاش گوش پاره نداشت




مدال کربلا رفتن به روی سینه ی ما نیست

رکاب کج ندارد فیض دیدار نگین ها را...


 

 

ز دستِ ما اگر پابوسِ خوبان بر نمی آید

همین دولت که خاکِ پای ایشانیم بس ما را

 



گرچه سیه رو شدم، غلام تو هستم

خواجه مگر بنـده ی سیاه ندارد؟




ز محرم نروم بار مبندید مرا

سوختم تا که در این خیمه مکانم دادند




وای از کسی که پیر شد و کربلا نرفت

ما کربلا نرفته فقیر دو عالمیم...




از همین دور به یک ناله طوافت کردم

دل چو احرام فغان بست به تن حاجت نیست




کارِ مرا به نیم نگاهش تمام کرد

بنگر چه می کند نگهِ ناتمامِ او...




فراق کرب و بلایت خودش مرا کشته

به روی کشته نباید که ذوالفقـار کشید


خدا کند که منم اربعین حرم باشم

چقدر برای حرم باید انتظار کشید؟!