مستمندیم، نگاهِ کرمت ما را بس
از فراوانیِ جودِ تو کمت ما را بس
نمردنم ز فراقت ز سخت جانی نیست
امید وصل در این ماجرا گلوگیر است
حسین جان
شبهای جمعه پای شما گریه کرده ام
نوکر بساط کرده تو چیزی از او بخر
مهمان کربلا شده بانوی بی نشان
ای روضه خوان بیا و کمی از عطش بخوان
شب های جمعه رو به حرم کن فقط بگو
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
دارد محرم تو زِ ره میرسد حسـین
با یک نگاه، اسم مـرا هم زهیر کن...
ما را بخر، ضرر بده، اصلاً چه می شود
خوبیم یا بدیم همینیم در همیم...