سامرا شد قفس روح تو ای سدره نشین
و شکستند در آن کنج قفس بال و پرت...
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد...
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکندبر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیستیازده بار به جای تو به مشهد رفتمبپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
درست نیمه ی ذی الحجه بعد حج هر سال
تو مَحرمی و حرم می شود تو را مُحرم
به حلقه های ضریحی که نیست در حَرَمت
دلِ شکسته ی زائر دخیل می گردد...
حلال زاده کشیده است به عمو این بار
کرامتِ حسنی در امامِ عسکری (ع) است
به حلقه های ضریحی که نیست در حرمت
دلِ شکسـته ی زائر دخیل می گردد...
دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد
شـیعه شد هرکسی آمد بدهد آزارت
دیدنِ رویِ شما شیعه شدن هم دارد...
دوباره یک «حسن» از داغِ کوچه ها دق کرد
جوانی اش همه شد صرفِ روضه ی مـادر...