امروز که شلوغی مردم امان نداد
کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت
فعلاً مپرس طرز ورود مرا به شهر
بگذار گوشهای تک و تنها ببینمت
دم دروازه ی ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد، معطل شد، معطل شد، معطل شد