از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیرالمؤمنین حیـــدر» ثبت شده است



معنی "فُـزْتُ وَ رَبُّ الکـعبه" ی او روشن است

حیدر مظلوم، سی سال است فکر رفتن است


غصه ی آن کوچه سی سال است پیرش کرده است

کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است...




هرچه می خواهی طلب کن از شهنشاه نجف

منّتی گر می کشی، از مـرد می باید کشید...




این جمله در وصف تو کافیست یا علـی

مثل تو در بساط خدا نیسـت یا علـی...




غیر ازین در، خواهش احسان نمی‌آید به کار

التماس از دست این‌ و آن نمی‌آید به کار



رو سیه، نامه سیه، رفتار بد، کردار زشـت

من پناهی جز تـو در محشر ندارم یا علـی




طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام

کودک است امروز، در آینده قنبر می شود




دنیـا به روی دسـت علـی را گرفـت و گفـت:

دسـت کسی نظـیرش اگـر هست رو کنـد




مانند و مثل شاه نجف در زمانه کیست؟

من گشته ام تمام جهان را نگرد، نیست


نام علی اگرچه زیاد است در جهان

تنها کسیکه مثل علی شد، فقط علیست...




مدد گرفته جهان از علـی ولی باید

علـی بدون تو خود فکر دیگری بکند...




گویند علی میزده صد وصله به کفش اش

ای کاش دل خسته ما کفش علی بود...