به یک دو حرف، کنم مختصر حکایت را
تـو را زِ یـاد نبردم... مکن فراموشم...
با لباس مشکی اَم از قبر می آیم بُرون
یک نخ این پیرهن فردا به دادم می رسد
زیر و رو کردن فقط کار حسین بن علی ست
در محرم ارمنی هم زیر پرچم می رسد...
دلشوره داشتم که نبینم محرمت...
یکسـال این فراق دلم را عذاب کرد
حسـین جان
پای روضه می نشینم گوشه ای از هیئتت
کربلا باشد برای خوبهایت، من بدم...
لفظ "ارباب" نمایانگر این تصویر است
"الف" انگار "نی" و پای نی انگار "رباب"
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا بَرم؟
دارد محرم تو زِ ره میرسد حسـین
با یک نگاه، اسم مـرا هم زهیر کن...
اربـاب...
دلِ شکسته ی من را کسی نگاه نکرد...
به روی دست گرفتم مگر شما نگاه کنید
بازنده شدن حس بدی نیست، اگر من
با میل خودم دل به شما باخته باشم