من کبوتر نیستم اما ندیدم در بقیع
یاکریمی را برانی از حریمت یا کریم!
آقـای من! بزرگ قبیـله! ز داغ تـو
بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند!
دیدم به خواب فرشچیان گریه کرد و گفت:
شرمنده ام برای تو کاری نکرده ام...
أبکی عَلَی الحَسَن که رسـول خدا (ص) بگفت:
«هر کس که گریه بر حَسَنم کرد فائز است»
در وصف رخش شعر بگویید و حسن را
بی محتشم و دعبل و میثم نگذارید
مقتل بنویسید برایش، محنش را
بی سیّد طاووس و مُقرَّم نگذارید
گویی برای بودنِ هم آفریده اند
دستِ من و عبایِ امام کریم را...
نمردنم ز فراقت ز سخت جانی نیست
امید وصل در این ماجرا گلوگیر است
هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری
در دل نیافت راه که آنجا مکان توست...
گفتم به فلک یگانه ی دوران کیست؟
بی پرده دوبار گفت: «زینب» «زینب»
سرمایه سری هست، فدای سر ارباب
سر به سر ارباب، سرِ نوکر ارباب
بهتر که سرم را به روی دست بگیرم
چیزی که ندارم ببرم محضر ارباب...