از شرح قصّه تو بیان آب میشود...



جامانده ایم از سفر کربلا؛ ولی

ما پا به پای مادر تو گریه میکنیم


 

 

خوش آن دمی که رسد از تو این نوید به عاشق

غمین مباش عزیزم، که نوبت تو هم آید... 

 



 از دخل آبروی حسین است خرج ما

نوکر برای صاحبش اسباب زحمت است




ذوق یک لحظه وصال تو به آن می ارزد

که کسی تا به قیامت نگران بنشیند...




دلبرا، خورشید تابان، ذرّه‌ای از روی توست

اهل دل را قبله، محرابِ خمِ ابروی توست...




حاجت گرفته مثل همه شمر تعزیه

ای جان فدای تعزیه گردان داستان...




نمیرسد به خداحافظی زبان از بغض

خوشا به حال شما که مسافر حرمید...




زل میزنم به عکس حرم، آه میکشم

نزدیک اربعین شده، من را نمیبری؟




لوح تقدیر برای رفقا ویزا بود

همگی لایق دیدار شدند... الا من




ای ماه من، امید به خیمه رسیدنت

یک دشت را به راه تو چشم انتظار کرد