مـن ز خـود هیـچ ندارم که به آن فخـر کنـم
هـرچه دارم همـه از نوکری خانه توسـت
جز در خانه تـو هیـچ کجا خیری نیسـت
هـرچه خیر است حسـین جان به در خانه توسـت
شـده تسـلّی دلـم نمـاز بـر تربـت
زِ خاک کـرب و بـلا قسمتم شـده بویـش
علت اینکه گره خورده است با او ارمنی
از امامش میرسد شاید به دادش بیشتر
اکثر مردم به او بستند دلهاشان ولی
پیرمرد آذری هست اعتقادش بیشتر
حرمت بس که شبیه است به محراب نمـاز
هـر که آمد به تمـاشـای تـو در سـجده فتـاد...
حسـین جان
ما زیر سایه ات قد و قامت کشیده ایم
از روضـه خوان مرنج که در هر مناسبت
آخر کشانده بحث خودش را به کـربـلا
هر که دلش به خاطـره یک سفر خوش است
با آرزو خوش است دل مـا به کـربـلا
علـی جان
مـن از تبار تـو هستم، به آن نشان که خدا
غـبار کفش تـو را در دلـم ازل می ریخـت
توسلی که به سمت شما نیامده است
چو قبله ای ست که سوی خدا نیامده است