از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۷۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Shia» ثبت شده است



مـن ز خـود هیـچ ندارم که به آن فخـر کنـم

هـرچه دارم همـه از نوکری خانه توسـت


جز در خانه تـو هیـچ کجا خیری نیسـت

هـرچه خیر است حسـین جان به در خانه توسـت





آرزو نیسـت... رجز نیسـت... مـن آخـر روزی،

وسط صحن حسـن سـینه زنی خواهـم کرد



شـده تسـلّی دلـم نمـاز بـر تربـت

زِ خاک کـرب و بـلا قسمتم شـده بویـش




علت اینکه گره خورده است با او ارمنی

از امامش میرسد شاید به دادش بیشتر


اکثر مردم به او بستند دلهاشان ولی

پیرمرد آذری هست اعتقادش بیشتر




حرمت بس که شبیه است به محراب نمـاز

هـر که آمد به تمـاشـای تـو در سـجده فتـاد...



hosseyn


حسـین جان

ما زیر سایه ات قد و قامت کشیده ایم

در چشم ما تمـام جهان بارگاه توست



از روضـه خوان مرنج که در هر مناسبت

آخر کشانده بحث خودش را به کـربـلا


هر که دلش به خاطـره یک سفر خوش است

با آرزو خوش است دل مـا به کـربـلا




معلـوم بود آبرویـم را نمیبرد
از اولش گنـاه مـرا کم حساب کرد

اول بنا نداشت حسابم کند ولـی
وقتی که دید فاطمـه دارم حساب کرد

مـا را خـدا به خاطـر اربـاب میخرد
باید به روی شـاه دو عالـم حساب کرد


najaf


علـی جان

مـن از تبار تـو هستم، به آن نشان که خدا

غـبار کفش تـو را در دلـم ازل می ریخـت




توسلی که به سمت شما نیامده است

چو قبله ای ست که سوی خدا نیامده است