از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فقط حیدر امیرالمؤمنین است» ثبت شده است



کسی که نیست گدایِ امیرِ مُلکِ وجود

زِ هر فقیر در عالم فقیـرتر بشود...




امشب غمت به دستِ فلک ابر میدهد

دارد حسن به خواهرِ خود صبر میدهد




علی کسیست که عالم گدایِ قنبرِ اوست
اگرچه گوشه ی پیراهنش رفو دارد



بگو به منکر مـولا که در شب هجرت
خلیفه های دروغین چکار می کردند؟




خوشبخت هرکس داشت بیعت با «علـی» اما

خوشـبخت‌تـر آنکس که «حیـدر» را نگه دارد!





بهشتِ بی تو «علی جان» حقیقتش نار است

به مُنکرت بسِپارم بهشت را بی تو...




ای مـاهِ سر به مهر ! سر از سجده برندار

پشت سرت کسی است که شق القمر کند




شکوه فاتح خیبر به زور بازو نیست

شکسته شد درِ قلعه به احترام علـی




روز میلاد شما، بوسـه زنم بر دسـتِ...

...«پدری» را که به من نوکریت را آموخت




زین دردِ جان ستان که مسیحاست عاجزش

صائب مگر به شاهِ نجف التجاء برد...