از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی اکبر لطیفیان» ثبت شده است



بر روی دست ماندن این بارها بس است

غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است 


ما را بهشـت هم نبر... اما قبول کن!

لبخنـدِ تـو برای گنهکارها بس است...




خلق تحویلم نمیگیرند، تو تحویلم بگیر

تو که تحویلم نمیگیری همه اش تب میکنم




به سگ کهف نگفتند بمان... اما ماند،

گرچه تحویل نگیرند؛ مگر باید رفت؟!




همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است

احتیاجی به دِرَم نیست، کرم داران را...




پروانه پرش سوخت ولى آبرویش شد

ما هم دلمان سوخته، این کم خبرى نیست...




زائر آن است که در کویِ تو اُتراق کند

آنکه در عرش نشسته ست چرا برخیزد؟




امروز که شلوغی مردم امان نداد

کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت


فعلاً مپرس طرز ورود مرا به شهر

بگذار گوشه‌ای تک و تنها ببینمت




پایان راه تو به خدا ختم می شود

از راه کربلاست، مسیر خدای من




می خواهی آب آب بگویی نمی شود

گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟



تو همزه ی اَحَد و حمزه ی اُحد هستی

چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را