از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سالکی واعظ» ثبت شده است



شد تهی دست شه، چو از کم و بیش

سر خجلت فکند، خود در پیش


اصغر خود به کف گرفت و بگفت:

"برگ سبزی است تحفه درویش"