از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خنده ی معصومِ تو آرامشِ جانِ رضا» ثبت شده است



مریم پیِ زیارتت آید اگر به قم

اقرار می کند که همانا تو برتری




پای او «شاه چراغ» و دسـت ها «عبدالعظیم»

چشم ایران چون که مشهد گشت، قم دل می شود




از جنس سنگ نیست، از اشک ملائک است

آن سنگ که برای تو سنگِ مزار شد...




إذنم بده به طعـنه بگویم به شامیان

در قم محبِّ فاطمـه (س) بودن گناه نیست




چه افتخار عظیمی است آمدی اینجا

عجیب نیست که حسِّ غرور میگیرم


برای رد شدنم از پل صراط، جزا

ز دست لطف تو برگ عبور میگیرم




کریمـه مثل شما در جهان نمی آید 

چنانچه مثل حسن در جهان، کریم دگر




با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه

اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه


بی اختیار پای ضریحت رسیده است

هر زائری که آمده دنبال فاطمه


دارد تمام مرقد تو بوی آسمان

اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه




یکی فدای حسین و یکی فدای رضا

تمام نوکری مـا فدای دو خواهـر...





همیشـه بوده فقـط لطـف، کار فاطـمه ها
که بوده ایـل و تبـارم دچـار فاطـمه ها