از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلّ زینبیّه» ثبت شده است



چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت، ولی زیر معجرش




از میان تربتش بویِ حسـین آید برون

کهنه پیراهن گمانم در مزارِ زینب است




زینب (س)! 

غمت غم است و قلم از غمت غمین

غمگین ترین غزل زِ غمت می خورد زمین



تل زینبیّه


در پشت در نشستن من بی دلیل نیست

سائل فقط به لطف کریمان دلش خوش است



از «ما رأیْت إلا جمیلایش» توان فهمید 

هر قدر مشکل بیشتر نستوه تر زینب...




هر کس که می بینم ز تـو چیزی گرفته

حتی حسابش رفته از دسـت رقم هـا


گفتم:"حسین جان...گیر کردم...جان زینب"

رد خور ندارد پیش او این نوع قسم ها...

 





قضـا به کرب و بلا تا کشید زینـب را
قدر به قیمـت هسـتی خرید زینـب را

 نگو چـرا از حسـینش جـدا نمی گـردد
 خـدا برای حسـین آفـرید زینـب را




هـر که نازد بر کسی زینـب بنازد بر حسـین

جان زهـرا این حسـین دار و ندارش زینـب است




مثـل یک مـرده که یک مرتبه جان می گیـرد

دلـم از بردن نامـت هیجان می گیـرد


قلـبم از کار افتـاد به من شوک ندهیـد

اسـم زینـب که بیاید، ضـربان می گیـرد