از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به علـیٍ» ثبت شده است



امشب غمت به دستِ فلک ابر میدهد

دارد حسن به خواهرِ خود صبر میدهد




دورِ سرِ مـادرت بگردان چیزی 

آن را صدقه به ما بده، مهدی جان... 




باید گلاب ریخت پس از دفن روی قبر

امشب گلاب قبر علی (ع) اشک مجتبی (ع) است




ساقیا در سجده هم جام شهادت می‌زنی
اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود




ای مـاهِ سر به مهر ! سر از سجده برندار

پشت سرت کسی است که شق القمر کند




زمان به خواب ببینـد که باز امیرانی

رقـم زنند به رسم تـو نامه روی زمین:


"مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان

مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین"


خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تـو

گرسـنگان "حجاز" و "یمامه" روی زمین؟